روزنامههاي امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان: سران فتنه در اتاق شيشه اي
«سران فتنه در اتاق شيشهاي» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛ حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري براي نظام جمهوري اسلامي به مثابه «تهديد» و «فرصت» بود. در ابتدا عناصر كودتاگر كه با استفاده از فرصت و ظرفيت نظام وارد فضاي انتخاباتي شده و در معرض آراء شهروندان هم قرار گرفته بودند به نفي ساز و كارهاي نظام روي آورده و خواستار تحول بنيادين در اين امور گرديدند و براي رسيدن به مقصود خويش، شهروندان را به «مقاومت» و «شورش» در برابر قانون و نظام فراخواندند و خود بر ايستادگي تا رسيدن به مقصود- كه در ظاهر ابطال انتخابات و در باطن مختل و ملغي كردن نظام بود- تاكيد ورزيدند. اين موضوع طي يك دوره 10 تا 15 روزه اغتشاش هايي را در پي داشت و نگراني هايي را در داخل و خارج كشور پديد آورد و هزينه هاي سنگين كشور را در عرصه بين المللي در پي داشت. اين وجه « تهديد» اين حوادث بود.
اما در عين حال وقتي عده اي از چهره ها و احزاب و دسته هاي سياسي آنچه را در دل نسبت به نظام ديني پنهان مي داشتند، آشكار كردند و براي «آزمودن» نظام، مردم و رهبري همه دار و ندار خود و پشتيبانان خارجي را به ميدان آوردند، يك فرصت را در اختيار نظام قرار دادند تا جمهوري اسلامي تكليف خود را با كساني كه با مباني نظام و خط امام سر دشمني دارند و در عين حال به تصرف مناصب مهم نظام چشم دوخته اند، روشن گرداند.
انقلاب اسلامي در تجربه تاريخي خود يك بار در ماههاي اول پس از پيروزي، در مواجهه با فتنه حزب خلق مسلمان تا مدت ها روش مماشات را در پيش گرفت ولي با اين وجود رهبر اين جريان يكي دو سال بعد فتواي قتل امام و برچيدن نظام را صادر كرد و با گروه قطب زاده در كودتا هماهنگ شد. در نهايت نظام با برخورد قاطع اين فتنه را خنثي كرد. در غائله بني صدر نيز نظام تا مدت ها حداكثر مماشات را به خرج داد ولي زماني كه بني صدر با منافقين براي براندازي وارد عمل شد، نظام رودربايستي را كنار گذاشت و به برخورد قاطع روي آورد. در ماجراي آقاي منتظري نيز حضرت امام تا مدت ها حداكثر خويشتنداري را به خرج داد و به تعبير خودشان خون دلها خورد ولي وقتي پاي حفظ اساس نظام به ميان آمد، آقاي منتظري را فاقد صلاحيت اعلام و او را بركنار كرد. امروز نيز جرياني كه با چهره هايي نظير خاتمي، موسوي و كروبي شناخته مي شود، دوره مماشات و حوصله نظام را پشت سرگذاشته و كار را به نقطه اي رسانده كه راهي جز برخورد قاطع و بدون ملاحظه با آن باقي نگذاشته است. اين در حالي است كه جرم موسوي و... بدون ترديد از جرائم بني صدر ، رجوي و منتظري بسيار سنگين تر است چرا كه در كودتاي موسوي و... دست هائي در داخل و خارج، از عناصر كمونيست، منافق و ليبرال تا آمريكا، اروپا و رژيم صهيونيستي درهم گره خوردند در حالي كه در موارد گذشته چنين هم پيماني با اين شدت و حدت نبود اگرچه نتيجه آن اقدامات نيز تضعيف موضع انقلاب در مقابل موضع دشمنان خارجي بود. اين هم پيماني موسوي و... با دشمنان خارجي به تنهايي جرمي نابخشودني است كه به كودتا عليه نظام نيز گره خورده است.
اما در اين بين، ما در مواجهه با رخدادهاي خسارت بار پس از انتخابات شاهد دو خط موازي هستيم. يك خط را مي توانيم خط «اصلاح و شفافيت» و خط ديگري را با تسامح خط «وحدت و رجعت» بناميم.
خط اصلاح و شفافيت مبتني بر حركت از وضع موجود و رسيدن به وضع مطلوب است بر اين اساس بايد قانون ستيزي ها و خودمحوري ها و هرچه كه ضدارزش است اصلاح شوند يعني تغيير در اين نگرش كنند. انقلاب به عقب باز نمي گردد و براساس راه و ريلي كه در اول كار، امام راحل عظيم الشأن بر مبناي اسلام ناب محمدي-ص- احداث كرده اند، به حركت ادامه مي دهد و به فتح افق هاي پيش رو چشم دارد. در اين نگرش «شفافيت» حرف اول را مي زند، ابهام پراكني، دو دوزه بازي، حصارهاي بلندي كه دور خودكامگان كشيده شده و به آنان مجال مي دهد تا به دروغ خود را معرف جامعه و رهبران آزادي و آگاهي بخوانند، همه بايد كنار روند تا مردم بتوانند در «اتاق هاي شيشه اي» به نظاره واقعيت و تميز بين سره و ناسره بنشينند. براساس اين نگرش در مواجهه با فتنه گران و دست هاي تنيده در دستان دشمن خارجي-آمريكا و صهيونيزم- بيش از همه «آگاهي» نياز است و اين است كه رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي روي عنصر بصيرت و تبيين اينهمه تاكيد دارند.
اما برخي از افراد حاضر در جرياني كه با عنوان «وحدت و رجعت» خطاب مي شود به جاي اصلاح دنبال توجيه پلشتي ها و عادي دانستن آن ها و به جاي شفاف سازي و حقيقت گرايي دنبال بازگرداندن وضعيت گروههاي سياسي به شرايط قبل از خرداد 88 مي باشند. برخي از اين مناديان آشتي در حالي كه هيچ توجيهي براي اقدامات جنايتكارانه پس از انتخابات سران فتنه ندارند، مايلند اين اتفاقات يك سره به فراموشي سپرده شوند كه صد البته همراه با آن بايد دستاورد مهم مردم و نظام در انتخابات عظيم 22خرداد و معاني مشاركت 85 درصدي نيز پايمال گردند.
در اين ميان «بدلكاران» وارد صحنه شده اند و از وحدت ملي تعبيري ساخته اند تا با حفظ موقعيت متجاوزان به حقوق مردم و حدود الهي و با حفظ منافع حيف و ميل كنندگان بيت المال سازگار باشد. بدلكاران در شعبده بازي خود، كشور را درگير بحران خوانده و وحدت مردم را مخدوش معرفي مي نمايند اما موضوع از اين قرار است كه عده اي پس از خيانت و همدستي با دشمن از قطار انقلاب پياده شده و بعد به فحاشي عليه مسافران و لوكوموتيوران روي آورده اند حالا عده اي از بدلكاران درصددند تا آنچه رخ داده را يك «سوءتفاهم» معرفي كرده، قطار را نگه دارند و هتاكان را بعنوان شهرونداني كه كماكان صلاحيت اداره امور را دارند معرفي نمايند!
بدلكاران از قانون و لزوم نهادسازي- موازي با نهادهاي قانوني- حرف مي زنند در حالي كه قانون اساسي و نهادهاي مسئول برآمده از متن قانون و راي مردم را به قربانگاه برده اند. بدلكاران با چشم بندي، استوانه هاي مذهبي را نگران نحوه مواجهه دولت با شخصيت هاي مذهبي معرفي مي كنند و تلاش وافري دارند تا با استناد به عبارتي از يك شخصيت مذهبي وانمود كنند كه آنان در هيچ تاريخي به اندازه امروز از دولت آزرده نبوده اند و حال آنكه همه مي دانند هيچكدام از دولت ها به اندازه دولت فعلي بر مباني مذهبي ابتنا نداشته اگرچه پاره اي خطاهاي غيرقابل اغماض نيز در آن ديده مي شود. اما تردستان بدلكار سخني از رويكردهاي عمدتاً غيراسلامي دولت هاي سازندگي و توسعه سياسي در حوزه هاي سياست، اقتصاد و فرهنگ و بي اعتنايي رؤساي آن ها به دغدغه هاي علما- در امور بنيادي- به ميان نمي آورند. مراجع محترم در وضع طبيعي، حتماً از روي كار آمدن دولتي كه به تعبير حضرت آيت ا... خامنه اي ارزش هاي مورد تاكيد حضرت امام خميني و ارزش هاي بومي را سر دست دارد و در مجامع بين المللي نيز از آن ها دفاع مي كند، خشنودند. چنين دولتي حتماً با استقبال زايدالوصف مراجع مواجه مي باشد. بدلكاراني كه شب و روز در كار بدبين كردن استوانه هاي مذهبي به نظام و دولت هستند از نوميدي علما نسبت به دولت سخن مي گويند!
بدلكاران با تردستي مدعي اند كه نظام مشكل دارد وقتي مي پرسي به چه دليل؟ مي گويند چون موسوي نتيجه را نپذيرفته است و چند نفري از مسئولان سابق نيز با او همراهند. از نظر اين ها موضوعات مملكتي تا اين حد سخيف شده اند كه موافقت يا عدم موافقت يك كانديداي شكست خورده با يك جريان، نظام را با بحران مواجه مي كند!
بدلكاران با لاپوشاني ارتباط وسيع و پردامنه موسوي، خاتمي و... با كانون هاي ضدايراني و ضدانقلابي، مسايل اين فتنه گران را در حد اختلاف نظر دو يا چند كانديداي انتخابات تنزل داده و چنين وانمود مي كنند كه اگر دو نفر از آنان طي بيانيه يا گفت وگوي رسانه اي التزام خود را به رهبري و قانون اعلام كنند، همه چيز حل و فصل مي شود. اين در حالي است كه يك جريان سياسي اگرچه با استفاده از مجال و مجراي قانون وارد ميدان رقابت سياسي شده ولي با نفي قانون و نهادهاي منبعث از آن، عليه نظام كودتا كرده و اتفاقاً اين كودتا توأم با خونريزي و خشونت هم بوده است- يعني كودتايي از جنس شديد- اين كودتاگران را چگونه مي توان با يك بيانيه كه براي آنان زير پا گذاشتن آن حتماً آسانتر از زير پا گذاشتن مباني ناب مذهبي، راه روشن حضرت امام و قانون اساسي است به عنوان بخشي از نيروهاي نظام پذيرفت؟
بسياري از خوانندگان محترم حتماً به ياد دارند كه از حدود نيمه دوم آذرماه 1359 كه ماشين جنگي صدام به گل نشست و متوقف شد و آثار شكست آن ظاهر شد عده اي در داخل و خارج به اسم اينكه اين يك جنگ «برادركشي» است! ببينيد دو طرف جبهه مسلمانند و خون هر دو محترمند! تبليغات وسيعي را به راه انداختند در آن روز بدلكاران با سرپوش گذاشتن بر ماهيت صدام حسين و جبهه اي كه عليه انقلاب اسلامي و اسلام ناب محمدي(ص) با مشاركت آمريكا، اسرائيل، اروپا، ارتجاع عرب، منافقين و.... شكل گرفته بود، درصدد بودند گريبان صدام حسين را از دستان پرقدرت انقلاب اسلامي و رزمندگان برهانند. در اين ماجرا نيز بدلكاران مي خواهند هم دستي كفار، منافقين و منحرفين را با پارچه اي مخملين از انظار دور نگه دارند و دو طرف را نيروي انقلاب و نظام خطاب نمايند!
نظام جمهوري اسلامي براي دفع فتنه هزينه هاي سنگيني پرداخته و كودتاگران را در اتاق هاي شيشه اي قرار داده و واقعيت وجودي آنان را برملا كرده است بدلكاران مي خواهند با تردستي نظام را بار ديگر گرفتار فتنه گران زياده خواه و ديكتاتور نمايند اما اين امر از توانايي و اختيار آنان خارج است. بدلكاران نه در نظام و نه در ميان مردم آنچنان جاي پايي ندارند.
آفتاب يزد: آمريكا بلاتكليف ايرانيها بيخبر!
«آمريكا بلاتكليف ايرانيها بيخبر!»عنوان سرمقالهي روزنامهِي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛از روزي كه ناگهان ممنوعيت دائمي مذاكره با آمريكا از تريبون نماز جمعه تهران و توسط دبير بانفوذ شوراي نگهبان اعلام شد تا ديروز كه مشاور ارشد احمدينژاد بر باز بودن باب مذاكره با آمريكا به شرط رعايت عدالت سخن گفت، تنها 5 روز گذشت. در همين مدت روزنامهاي كه نفوذ آن كمتر از خطيب نماز جمعه تهران نيست اصولاً انجام مذاكره ميان نمايندگان ايران و آمريكا – در ژنو– را رد كرد و معاون نماينده ايران از گفتگوي 40 دقيقهاي ميان جليلي و برنز خبر داد و اين گفتگو را كوتاه خواند. البته براي ايرانيان كه همواره شاهد سخنرانيها و مصاحبههاي يك ساعته و حتي بيشتر از آن هستند مذاكره 40 دقيقهاي، كوتاه تلقي ميشود اما بعيد است در ساير نقاط جهان، بتوان زمان 40 دقيقهاي را براي مذاكره اي كه نخستين بار پس از سي سال در چنين سطحي برگزار ميشد، زمان كوتاه ناميد. مگر آنكه بر اساس تحليل روزنامه كيهان علت طولاني شدن اين زمان، اصرار طرف ايراني بر «ضد مذاكره» و افزايش دوره «حال گيري» نسبت به طرف آمريكايي بوده باشد. تنها نكته ابهام در اين ميان، آن است كه پس از آن «ضد مذاكره» و عليرغم تاكيد دبير شوراي نگهبان بر منع قطعي مذاكره با آمريكاييها ، چرا مشاور ارشد احمدي نژاد با اعلام يك قيد مبهم يعني وجود عدالت، مذاكره را بلامانع برميشمارد؟ به راستي آيا مردم ايران كه در چند سال اخير، هزاران بار كلمه «عدالت» را در تريبون هاي رسمي شنيدهاند برداشت دقيقي از «عدالت مورد نظر دولت ايران» دارند كه اكنون عدهاي به آمريكاييها پيغام ميدهند «عدالت را بپذيريد تا مذاكره كنيم»؟
براي پاسخگويي به اين سوال و رفع ابهام در خصوص تناقض گفتار دولت و حاميان آن در موضوع مذاكره با آمريكا، سه فرضيه وجود دارد:
نخستين فرضيه، متكي به روش «شناسايي نيمه پنهان» است كه مورد علاقه بخشي از اجرا كنندگان اين سناريو ميباشد. بر اين اساس، عدهاي در داخل ماموريت يافتهاند پرچم مخالفت با مذاكره را به دست بگيرند . اين پرچمداري ، گروههاي متعصب در ميان اصولگرايان را از وجود مخالفت قوي با مذاكره، مطمئن خواهد ساخت تا آنها به تحركي خاص و تخريبگر دست نزنند. مفهوم پذيرش اين فرض، آن است كه مذاكره قرار است ا نجام شود و تنها بايستي زمينه آن را به تدريج فراهم كرد تا اين سوژه نيز به سوژههاي كردان، رحيمي، مشايي و ساير موضوعاتمورد اعتراض برخي تشكلهاي حامي اوليه دولت اضافه نشود.
فرضيه دوم آن است كه حضرات، ديگر اهميت زيادي براي مخالفتهاي درون جناحي قائل نيستند و تنها هدف آنها، ارسال اين پيام به طرف آمريكايي است كه «مخالفتها در ايران، بسيار سنگين است و تنها كسي كه ميتواند در برابر"مخالفان پرنفوذ" ايستادگي كند – و اين ايستادگي را توسط مشاور ارشد خود، علني نمايد – احمدي نژاد است. پس فرصت را غنيمت بشماريد كه اگر اين فر صت را از دست بدهيد فرد ديگري نخواهد توانست با شما پاي ميز مذاكره بنشيند.»
اما فرضيه خوشبينانهتري نيز در اين موضوع وجود دارد. اين فرضيه مبتني بر تجربياتي ميباشد كه از رفتارهاي گذشته احمدينژاد و برخي همكاران او، به دست آمده است. اگر اين فرضيه، صحيح باشد علت مخالفتهاي علني در تريبون نماز جمعه و روزنامه وابسته به بيتالمال، نااميدي از تمكين دولتمردان نسبت به سياست كلي است كه توسط عاليترين مقام نظام تعيين شده است. به عبارت ديگر، همانطور كه در موضوع لغو حكم معاون اول، تأخير يك هفتهاي در اجراي دستور، اين رسانهها و برخي تريبونها را به علني ساختن موضوع، وادار كرد احتمالا اين بار نيز تشخيص بعضي از مقامات و رسانههاي اصولگرا بر اين بوده است كه پالسهاي ارسالي براي مذاكره با طرف آمريكايي، فاقد عنصر عزتمداري بوده است. اين موضوع، به صراحت در نطق، مصاحبه يا اظهارنظر تعدادي از نمايندگان اصولگراي مجلس مورد اشاره قرار گرفت. اما عليرغم همه هشدارها و اظهار نگرانيها، ظاهراً مسئولان دولتي، حاضر به اصلاح روش خود نشدهاند. همين مسئله تقويتكننده فرضيه سوم در اين موضوع است كه به موجب آن، تعدادي از رسانهها و تريبونداران، ناچار به افشاگري و علنيسازي مخالفت با نحوه فعلي مذاكره شدهاند تا دولتيها را تحت فشار قرار دهند.البته نبايد گمان كرد كه اين فشارها، تاثيري بر دولت و حاميان ويژه آن ميگذارد. زيرا عليرغم آنكه دو تريبون نزديك به نهادهاي عالي نظام تلاش ميكنند با «آبروداري» موضوع را جمع و جور كنند تعدادي از دولتيها بر ادامه سياستهاي خود پافشاري دارند.
هر كدام از فرضيات فوق كه درست باشد بايستي براي آينده روابط ايران با ساير كشورها نگران بود زيرا طرفهاي مقابل، از يكسو به راحتي به دنبال امتيازگيري از مذاكرهكنندگان ايراني – كه اشتياق زيادي براي مذاكره نشان ميدهند– خواهند رفت و از سوي ديگر، در هر مقطعي كه مايل باشند براي رها كردن مذاكرات و توافقات، به وجود اختلاف نظر اساسي در ايران در خصوص مذاكرات خارجي اشاره خواهند كرد تا مذاكرهكنندگان ايراني را فاقد اختيار و مجموعه دستگاه تصميمگير در كشور را غيرقابل اعتماد معرفي كنند. نگارنده سه روز قبل، همين موضوع را در قالبي ديگر مورد توجه قرار داد و خواستار شفافسازي شد. اما در همين سه روز برخي اظهارنظرها از جمله تاكيد معاون دبير شوراي عالي امنيت ملي بر مذاكره 40 دقيقهاي جليلي و برنز و پافشاري مشاور ارشد احمدينژاد بر وجود آمادگي براي مذاكره، بر ابهامها افزود تا نه تنها طرفهاي خارجي بلكه در داخل ايران هم كسي به درستي نداند «مذاكره با آمريكا؛ آري يا نه؟»
رسالت:اندرشناسايي بيماري خود مردم پنداري
«اندرشناسايي بيماري خود مردم پنداري» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛آقاي موسوي در تازه ترين اظهارات خود در مخالفت با مقوله اي که اين روزها از آن به عنوان «وحدت ملي» ياد مي شود مي گويد :« تا موقعي که حق مردم قبول نشود و مردم به حساب نيايند، راه حلي پيدا نخواهد شد. اصل اين است که به مردم احترام گذاشته شود، عقايد آنها قبول شود، بايد به حاکميت مردم بر سرنوشت خودشان برگرديم ، آن موقع راه حل خيلي راحت پيدا مي شود» 1()
آقاي موسوي در تازه ترين اظهارات خود در مخالفت با مقوله اي که اين روزها از آن به عنوان «وحدت ملي» ياد مي شود مي گويد :« تا موقعي که حق مردم قبول نشود و مردم به حساب نيايند، راه حلي پيدا نخواهد شد. اصل اين است که به مردم احترام گذاشته شود، عقايد آنها قبول شود، بايد به حاکميت مردم بر سرنوشت خودشان برگرديم ، آن موقع راه حل خيلي راحت پيدا مي شود» 1()
در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري4 نفر نامزد رياست جمهوري بودند.85 درصد مردم که نصاب بي نظيري است در انتخابات شرکت کردند. مفهوم آن اين است که عده اي در اندازه15 درصد به هر دليلي در انتخابات شرکت نکردند. قطعا اينها از هموطنان ما بودند و جزء همين مردم هستند.
از اين85 درصد بيش از دو سوم آنها به احمدي نژاد ، يک سوم آنها به موسوي و زير يک درصد به کروبي راي دادند و آراي باطله بيشتر از آراي کروبي بود. همه اين درصدها جزء مردم اين آب و خاک هستند.
آقاي موسوي در اين ميان خود را نماينده100 درصد مردم مي داند و طوري حرف مي زند که گويي100 درصد مردم ايران به او نمايندگي داده اند که بگويد؛ «حق مردم در اين مملکت قبول نمي شود به آنها احترام نمي گذارند، عقايد آنها مورد قبول واقع نمي شود»!!
سوال اين است که آن15 درصد چگونه و در کجا اين نمايندگي را به آقاي موسوي دادند که از قول آنها به طور مطلق سخن بگويد.
آن دوسومي که به آقاي احمدي نژاد راي دادند کي و کجا به آقاي موسوي نمايندگي دادند که او بيايد از سوي همه مردم سخن بگويد و آن افرادي که زير يک درصد بودند و ...
اين خود بزرگ بيني از کجا آمده است ؟ در دنياي سياست و سياستمداران ما امراض زيادي داريم اما مرض «خود مردم پنداري» يک بيماري نوظهور در سپهر سياست ايران و جهان است . در هيچ دموکراسي و حتي در نظام سلطنتي يک سياستمدار به خود اجازه نمي دهد به نمايندگي از کل مردم - آن هم در انتخاباتي که شکست فاحشي خورده - سخن بگويد. ظاهرا ايشان در اين «گنده گويي» متوجه بيماري خود شده که در سخنان خود از نمايندگي کل مردم منصرف شده در جملات بعدي به عنوان نماينده اکثريت مردم سخن گفته است . او مي گويد:« تا هنگامي که اکثريت مردم اغتشاشگر ناميده شود راه حلي پيدا نمي شود» جالب اينجاست اين سخنان را در جمع فراکسيون اقليت مجلس زده است!
خوب ايشان براي بهبود بيماري خود در همين ديدار يک گام به جلو برداشتند و به جاي «خود مردم پنداري» به «خود اکثريت بيني» تنزل کرده اند يعني پذيرفته اند که نمي شود به نمايندگي از کل ملت صحبت کرد و به اکثريت خود را تخفيف داده اند. او بي هيچ دليل و سندي هنوز خود را رئيس جمهور مي داند و به نتايج انتخابات تن نداده و راي اکثريت مردم را به رسميت نمي شناسد.
خوب حالا ببينيم آيا واقع بينانه است که او خود را نماينده اکثريت مردم بداند و به کساني که به فرمان شورش او لبيک گفتند و به خيابانها ريختند بگوييم اکثريت مردم !
اولا چه کسي - جز خود او- گفته است اکثريت مردم اغتشاشگر هستند.
ميليشايي که در اجراي فرمان او و دستور واشنگتن و لندن از طريق تلويزيونهاي ماهواره اي به خيابانها آمدند چند نفر بودند؟
ثانيا : ملت ما در گونه شناسي خود در دادگاههايي که علني برگزار شد آنها را ديدند . آيا کسي مي تواند ديدگاه آقاي مهندس موسوي را تائيد کند.
خود مهندس موسوي در همين ديدار در خصوص منظورش از وحدت مي گويد: « در آستانه انتخابات زنجيره سبزي که ميدان تجريش را به ميدان راه آهن جوش داد يکي از بهترين مظاهر وحدت بود که همه اقشار مردم در آن شرکت کردند»
آيا تهران فقط ميدان تجريش تا راه آهن است ؟ آيا همه ايران در همين خيابان خلاصه مي شود؟ مردمي که در ديگر خيابانها و محلات زندگي مي کنند آدم نيستند؟
بيماري «خود اکثريت بيني» يا « خود اکثريت پنداري» موجب مي شود که ما جز خود و پندارهاي خود هيچ کس را نپذيريم.
بيماري خود اکثريت پنداري موجب مي شود تاريخ گذشته و حال و آينده را انکار کنيم و حتي در وسعت جغرافيايي اي که حضور داريم دچار خطا شويم.
منشاء مشکلات همين «خود اکثريت بيني» بود که مهندس موسوي حاضر نشد داوري6 فقيه و6 حقوقدان شوراي نگهبان به عنوان عاليترين مرجع داوري وفق قانون اساسي نتايج انتخابات را قبول کند. همين «خود مردم بيني» بود که باعث شد ولايت فقيه را به عنوان فصل الخطاب منازعه و اختلاف تلقي نکند و آقاي موسوي خود شاکي و خود قاضي و خود هم مجري حکم باشد . حکم چه بود؟
حکم اين بود که هر کس ايشان را رئيس جمهوري همه مردم يا اکثريت مردم نداند، بايد دريک شورش و اردوکشي خياباني نابود شود. لذا مرگ بر ديکتاتور (بخوانيد مرگ بر اکثريت) اصلي ترين شعار فرقه «خود اکثريت پنداران» در آشوبهاي خياباني شد!
ديکتاتوري چيست؟ برنتابيدن راي اکثريت ، برنتابيدن حق حاکميت مردم، برنتابيدن اصول لايتغير قانون اساسي و ...
بالاخره ديکتاتوري يعني نفي شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي که متاسفانه روز قدس شاهد آن از سوي فرقه «خود مردم پنداران» بوديم.
شعار جمهوري ايراني «به جاي جمهوري اسلامي» از رسانه هاي رژيم صهيونيستي با اشتياق زايدالوصفي از جنبش موسوم به سبز پخش شد.
بيماري «خود مردم پنداري» آقاي موسوي را به وادي اي کشانده است که راه حلي براي حل مشکلات نمي بيند جز به رسميت شناختن پندارهاي خود، آيا مي شود يک ملت بيدار و آگاه و انقلابي را به پذيرش اين پندارهاي بيمارگونه دعوت کرد؟ بي ترديد پاسخ منفي است.
اينجاست که همه تلاش دلسوزان براي نجات شکست خوردگان انتخابات اخير به نتيجه نمي رسد و ما بايد در اندوه و تاسف حذف - بخوانيد خودکشي - يک ضلع از اضلاع رقابت در انتخابات هاي آينده بمانيم.
اعتماد:براي سهيلا، بي پناه ترين ايراني
«براي سهيلا، بي پناه ترين ايراني»عنوان يادداشت رو?